آروینآروین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

آروین شیطونک مامان و بابا

ورجه ورجه و سینه خیز

عزیز دلم مامانی از 3شنبه 3 دی دیگه روون سینه خیز میری و دیروز 14 دی قشنگ روی 4 دست و پا ایستادی ولی فعلا نمی تونی بری جلو روی 4 دست و پا ولی ما رو کلافه کردی از بس سینه خیز میری و فضولی می کنی هر دقیقه باید منتظر باشم  و حواسم باشه که کله ات جایی نخووره ای خدا چقدر فضولیییییییییی تو فندوق من
15 دی 1392

اولین مروارید آروین

پسر خوشگل من دیروز 9 آبان 92 اولین مرواریدش زد بیرون همه تعجب کرده بودند که پسرکم اینقدر زود دندون در آورده . حالا کارمون دراومد باید مواظب باشیم تا مرواریداتو موش نبره
10 آبان 1392

روز کودک

سلام پسرکم روز کودک به تو که سادگی و صداقت و صفای وجودت گرما بخش زندگی ماست مبارک. امیدوارم بتونیم کودکی خاطره انگیزی برات بسازیم . دوستت دارم عسلم                                                      پسرکم دیروز روز شما بود و ضمنا محمد هم برای اولین بار به پیش دبستانی رفته بود . خلاصه من و خاله الهام رفتیم خرید و دو تا کادوی کوچولو برا شما وروجک ها خریدیم . و رفتیم دنب...
17 مهر 1392

انتخاب اسم و معنای اسمت

پسر گلم یکی از سخت ترین کارای دنیا انتخاب اسم برای تو بود . اسمی که هم  معنا داشته باشه هم بین المللی باشه هم تو بزرگ شدی خوشت بیاد . هم من دوسش داشته باشم هم تو فامیل نباشه . هم فراونیش زیاد نباشه . ووووووووو آخرین و سخت ترین مرحله این خان بابا ازش ایرراد نگیره . خلاصه بعد از کلی تفتیش و جنگ و جدل و بزن و بکش  مامان این اسمها رو  انتخاب کرد. اسمهای  منتخبمون اینا بودن : کیارش  - بردیا - آریا - پویان - رادین - روهام - کسری - آروین - شروین - آرین – سانیار– شنتیا– مهراد – مهربد - مهبد  - مهراد- آدریان - مانی  -آرنیک  - بردیا – پدرام – کیان - باراد - هومان - آیه...
8 مهر 1392

واکسن 2 ماهگی (92/5/2)

صبح زود ساعت 9:30 بود رفتیم درمانگاه سمرقندی با خاله الهام و واکسنت رو زدیم .خدا رو شکر خیلی گلی فقط وقتی آمپول رو میزنه گریه می کنی و زود اروم می شی من  دلشو نداشتم دست و پاتو بگیرم و خاله جون نگهت داشت . ولادت امام حسن مجتبی بود و خاله الهام اش پخت . شبم برا خواب رفتیم خونه بابایی قاسم . تو بچه پرو تا سحر نزاشتی مامانی و بابایی بخوابن و سرگرمشون کرده بودی هم میخندیدی هم نق و گریه واکسن رو می کردی جوجویی. اینم عکس های اون شب تو خونه مامانی و بابایی.   ...
5 مهر 1392

تموم شدن تابستون

خوب تابستون تموم شد و امروز چهارشنبه 3مهره بهتره کلاه های تابستونیمونو که دیگه به کارمون نمیاد و  دور از چشم مامان بخوریم. ...
5 مهر 1392

زور آزمایی

پسرکم قوی شده دیروز شنبه 92/6/16 بود تازه گیا همش دستت رو یا کتار بالش میزاری یا زیرش و گوشه بالشت رو میگیری داشتی گریه می کردی بابا اومد بلندت کنه که با خودت بالشم آوردی و تو دستت نگه داشته بودی که بابا ازت گرفت . امروز صبحم اومدم شیرت بدم باز بالش رو با خودت آوردی و ولم نمی کردی آی خواب آلو بیخیال بالش نمی شی!!!!!!!!
17 شهريور 1392

سینه خیز

یکشنبه 92/6/17 بود شما بچه پرو به هیچ عنوان ساکت نمی شدی منم دمر گذاشتم روی بالش دیدم داری تلاش می کنی بری جلو منم دستم گذاشتم پشت پات عزیزم حدود نیم متر رفتی جلو ، اگه بلندت نمی کردم همین جوری تشکت رو می خوردی و میرفتی جلو. عشقه منی .
17 شهريور 1392