آروینآروین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

آروین شیطونک مامان و بابا

زور آزمایی

پسرکم قوی شده دیروز شنبه 92/6/16 بود تازه گیا همش دستت رو یا کتار بالش میزاری یا زیرش و گوشه بالشت رو میگیری داشتی گریه می کردی بابا اومد بلندت کنه که با خودت بالشم آوردی و تو دستت نگه داشته بودی که بابا ازت گرفت . امروز صبحم اومدم شیرت بدم باز بالش رو با خودت آوردی و ولم نمی کردی آی خواب آلو بیخیال بالش نمی شی!!!!!!!!
17 شهريور 1392

سینه خیز

یکشنبه 92/6/17 بود شما بچه پرو به هیچ عنوان ساکت نمی شدی منم دمر گذاشتم روی بالش دیدم داری تلاش می کنی بری جلو منم دستم گذاشتم پشت پات عزیزم حدود نیم متر رفتی جلو ، اگه بلندت نمی کردم همین جوری تشکت رو می خوردی و میرفتی جلو. عشقه منی .
17 شهريور 1392

برگشتن روی شکم

پسرکم برای اولین بار شنبه 19 / 5 /92  تعطیلی بعد از عید فطر  بود . صبح بلند شدم شیرت دادم و دراز کشیدم داشتیم با بابا می حرفیدیم که برگشتم دیدم قلت زدی و روی شکمت خوابیدی کلی ذوق کردم و سریع برگردوندمت .
17 شهريور 1392

خبرهای خوب

سلام مامان گلی . 3شنبه 12 شهریور 92  بابا که اومد یکدفعه ای تصمیم گرفتیم بریم اراک و گلپایگان آخه بابایی نا و محمد اینا هم رفته بود گلپا و از اونطرف هم ننه نرگس و ننه صدیقه (مامان بزرگ های بابا) خیلی اصرار می کردن که تو رو ببریم ببینند آخه تو اولی نتیجه ننه نرگس هستی و خلاصه از خونه زدیم بیرون راستش من اصلاحالم خوب نبود از وقتی ارشد سراسری تو انتخاب رشته قبول نشدم  بهونه گیر شده بودم آزادم که امیدی به قبولی نداشتم خلاصه رفتیم اراک و بعد از دیدن مادر بزرگ ها 4شنبه ظهر رفتیم گلپا همه چیز خوب بود ولی قسمت خوب تر ماجرا اینجا بود که 5 شنبه بابا یادش افتاد که جواب ارشد آزاد میاد و با عمو مجید رفتن کافی نت . من اصلا برام مهم نبود فکر می ک...
17 شهريور 1392

سیسمونی پسر گلی

دست مامانی زهرا و بابایی جعفر درد نکنه که سنگ تموم گذاشتن مرسی ایشالا آروین باید براشون جبران کنی اااا  یادت نره . راستی عکس محمد گلیم تو روز سیسمونیت هست. آروین یه چشن کوچولو هم مامان برا سیسمونیت گرفت که مامانی ها و خاله و زن دایی و عمه ها و خاله فاطمه و زن عمو مریم و زن عمو فاطمه و خاله مینا اومدن و کلی هم خوش گذشت و اون گاوه و اون خرس زرده رو خاله فاطمه برات آورده بود و اون قطاره هم محمد جون ویه فیل فرفورژه هم زن عمو مریم و  بقیه ام پول برات کادو آورده بودن دست همگیشون درد نکنه   ...
17 مرداد 1392

مامان تنبله

مامانی از اونجایی که من تنبلم و الان تو 2 ماهه هستی که من برات وب درستیدم پس عکس و خاطراتت رو درهم میزارم هر وقت که وقت کردم و هر وقت شما اجازه دادی مامان به نت برسه . فدات
17 مرداد 1392