واکسن 2 ماهگی (92/5/2)
صبح زود ساعت 9:30 بود رفتیم درمانگاه سمرقندی با خاله الهام و واکسنت رو زدیم .خدا رو شکر خیلی گلی فقط وقتی آمپول رو میزنه گریه می کنی و زود اروم می شی من دلشو نداشتم دست و پاتو بگیرم و خاله جون نگهت داشت . ولادت امام حسن مجتبی بود و خاله الهام اش پخت . شبم برا خواب رفتیم خونه بابایی قاسم . تو بچه پرو تا سحر نزاشتی مامانی و بابایی بخوابن و سرگرمشون کرده بودی هم میخندیدی هم نق و گریه واکسن رو می کردی جوجویی.
اینم عکس های اون شب تو خونه مامانی و بابایی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی